بِـسْـمِ الهٰـاپِ الـرَّحْـمَـــنِ الـرَّحـیــم
سورة رندان
قرن ها همه می خواستند بدانند که منظور پاستافاریانیست معروف، حافظ، از «رِند» چیست ﴿1﴾ او این راز را فاش نکرد و از دیگر شاعران نیز خواست تا این راز را به کسی نگویند ﴿2﴾ رند، واژهای پارسی است به معنای زیرک، حیلهگر، منکر، بیقید و لاابالی، بیسر و پا و آن که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحتاندیشی را انکار کند و هرچه پیش بیاید انجام دهد و بگوید. رندان جز دزدان دریایی کـه می توانند باشند؟ در اصطلاح تصوف، رند کسی است که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد و نیز، دوستدار ذاتی که از التفات به غیر هیولا آزاد گشته است، به تمامی گرفتار او شده، جز او کسی را نشناسد و جز او نبیند و نیندیشد. او کسی است که تمام رسوم ظاهری و قید و بندهای معمول را رها کرده و محو حقیقت شده باشد، اسرار حقیقت را دریافته و شریعت و طریقت را طی کرده باشد و به عبارت دیگر، به هیچ قیدی جز هیولا مقید نباشد.
در میان شاعران پارسی زبان، رند نخستین بار در دیوان سنایی است که فحوایی مثبت میپذیرد و ارزشی والا مییابد. برای نمونه، او در شعرهایش رندی و ناداشتی را در روز رستاخیز خوب میداند، رند را با خرابات و میپرستی و مستی مرتبط میگرداند و مذهب و شیوۀ او را پاستائی میداند و می گوید:
از بـند عـلایق نشود نفـس تــو آزاد
تا بندۀ رنــدان خرابات نگردی
تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان
شایستۀ سکان سماوات نگردی
اینجا سنایی عقیده دارد که برای رهایی از وسواس علایق، کافی است دو روز با رندان دمخور شوی! (خرابات شهر خرابه ای است به نام تورتوگا.) و تا در کشتی دزدان دریایی خدمت نکنی و زمین پاک نکنی، لیاقتِ گرفتن سکان آسمانی و ملکوتی کشتی دزدان دریایی را نخواهی داشت!
خیام نیز در رباعیات خویش واژۀ رند را به کار برده است و او را نیست انگار و آنارشیستی معرفی میکند که نمودگار لاابالیگری و بیهراسی است:
رنـدی دیـدم نشـسته بر خُــنگ زمیــن
نه کفر، نه اسلام، نه دنیا و نه دین
نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین
اندر دو جهان که را بُوَد زَهرۀ این؟
می گوید رندی را دیدم که بر گوشه ی زمین بر لب خلیج پارس نشسته بود. نه کافر بود و نه مسلمان، نه قید دنیا را داشت و نه در بند دین بود. پس در نتیجه او یک دزد دریایی پاستافاریانی بود. و چهره ی او آنقدر مهیب بود که کسی توان نگاه کردن در چهره اش را نداشت!
عطار نیشابوری رند را مفلس پاستا و قلندر و عاشق پیشه و لاابالی و بادهنوش وصف میکند. در یک غزل در توصیف صفات رند آورده است:
گرچـه من رنـدم ولیـکن نیستم
دزد شب رو، رهزن و دریوزهگر
نیسـتم مـرد ریـا و زرق و فـن
فارغم از ننگ و نام و خیر وشر
چون ندارم هیچ گوهر در درون
مینمایـم خویـش را من بـدگهر
عطار از یکی از اسرار پاستافاریانی پرده بر می دارد، اینکه، دزد دریایی بودن به این معنی نیست که شما واقعاً دزد هستید. شما جیب کسی را نمی زنید، ولی صرفاً مرام رندی و دزد دریایی را دارید. از این روی بود که ما کتاب خود را «مکارون» نامیدیم، که همانا ورژن دیگریست از «رندان»، و بهمین سان، پاستای مورد علاقه ی خود را ماکارونی نامیدیم تا همیشه تداعی کننده ی مکارون و رندان باشد. (3)